سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : رضا باقریان
نوع شعر : مدح و ولادت
وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
قالب شعر : قصیده

مسیـر شهـر مدیـنه سـتاره بـاران بود            و کوچه کوچۀ این راه، ریسه بندان بود

مُـقَّـربان الـهـی بـه صف شـده بـودنـد            هوای مستی و عاشق شدن نمایان بود


سکوتِ محض، فضا را گرفته بود و سحر            ملک به شکل بشر آمد و غزل‌خوان بود

چه ازدحـام عجـیـبی، چه راه بـنـدانی            و هرچه قدر بخواهی گدا فـراوان بود

حسودِ شهر، لبش را گزیده از حسرت            در انتهای همین کوچه‌ها پـریشان بود

بشارت از در و دیوار کوچه می‌بارید            ترانه بر لبِ حور و پَری و قِلمان بود

جنون به حَدِ خودش می‌رسید هر لحظه            بـشیـر آمـده و دست به گـریـبـان بـود

فضا فضای تهـیَّت، هوا هـوای جـنون            زمان زمانِ رسیدن، ملک گل‌افشان بود

نفس به سیـنه گـرفت و، صدا نمی‌آمد            فـقـط طنـینِ صدا، آیـه‌هـای قـرآن بود

ز رفـت و آمـد قـدّوسـیـان شـنـیـدم که            حرام بود غم و غصه، عشق ارزان بود

نـسیـمِ بـاد صبـا مـی‌وزیـد نـیـمـۀ شب            مسیر سبز حضورش به کوی جانان بود

تعارف این لحظات، آمد و نیامد داشت            که مـور دور و برِ خـانۀ سلیـمان بود

از این طرف هـمه میخـانه‌ها شده آباد            از آن طرف بت و بتخانه هرچه ویران بود

سبـد سبد گـل یـاس از بهـشت آوردند            عـبـورِ خـانـۀ وحیٍ خـدا گـلـستان بود

پـیـمـبـران الـهـی جـلـوس مـی‌کـردنـد            طبیب می‌رسد از راه، وقت درمان بود

فـرشـته از دل عـرشِ برین زمین آمد            خبر چه بود، که در بینِ شهر حیران بود؟

خـبــر رسـیـد کـه آمـد امـامِ یــازدهــم            زمان آمدنش فـرش، باغِ رضوان بود

رسـید و روشـنـی آورد بـا قـدم‌هـایش            و عمرِ تیرگیِ محض، رو به پایان بود

بـه یـمـن مـقـدم مـولـود خـانـۀ زهــرا            امامِ هـادی عـلیه السلام، خـنـدان بـود

نگـاهِ فـاطمه در چهـره‌اش هـویـدا شد            برای اهل نظـر این عـقـیـده آسان بود

کـشید پـرده به رویـش سـتـارۀ زهـره            ز بسکه این پسر فاطمه درخشان بود

کسی رسیده که حـاتـم گـدای او بود و            همیشه سفرۀ او پهن و از کریمان بود

کسی رسیده که هر نیمه شب شبیه علی            به فکـر سفـرۀ خـالـیِ مـستـمنـدان بود

کسی که قـبل ولادت نـبـود، آمـده بود            خـلاصه خـانۀ او مجـمـعِ مـحـبّان بود

نقد و بررسی